۲۱ مهر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۰۳۰۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۰ - ۲۱-۰۷-۱۴۰۴
کد ۱۱۰۳۰۲۵
انتشار: ۱۱:۴۰ - ۲۱-۰۷-۱۴۰۴
 نویسندۀ نشنال‌اینترست نگران تکرار تجربۀ آتش‌بس ژانویه

  الزامات ۴ گانه برای موقت نبودن توافق غزه

 
الزامات ۴ گانه برای موقت نبودن توافق غزه
برای موفقیت این توافق جدید، هر دو طرف باید نظارت یا داوری بین‌المللی الزام‌آور بر اجرای توافق را بپذیرند. هیچ‌یک از دو طرف به دیگری اعتماد ندارد. هیچ‌کدام نیز با سازوکارهای نظارتی مستقل و دارای قدرت اجرایی موافقت نکرده‌اند. هر دو سابقه‌ای از تفسیر توافق‌ها به نفع حداکثری خود دارند.

  
   عصر ایران؛ سمیرا فرخ‌منش- دکتر لئون حدار دبیر تحریریه نشریۀ نشنال‌اینترست و پژوهش‌گر ارشد مؤسسه سیاست خارجی در فیلادلفیا که در هاآرتص هم ستونی دارد  در عین خرسندی از آتش بس در غزه یادآور می‌شود شبیه آتش‌بس ماه ژانویه است که ظرف چند ماه فروپاشید و معتقد است تقریباً هیچ‌یک از مسائل ساختاریِ ریشه‌ایِ این درگیری را حل نمی‌کند.

       متن مقاله او از این قرار است: 

 اعلام این هفته مبنی بر اینکه اسرائیل و حماس بر سر مرحله‌ی نخست یک چارچوب جدید آتش‌بس به توافق رسیده‌اند، وقفه‌ای خوشایند در جنگ فاجعه‌باری است که دو سال است غزه را ویران کرده است. با این حال، پیش از آنکه این رویداد را که بسیاری آن را پیروزی دیپلماتیک می‌نامند جشن بگیریم، باید با دو واقعیت ناخوشایند روبه‌رو شویم: این توافق شباهت‌های نگران‌کننده‌ای با آتش‌بس ماه ژانویه دارد که ظرف چند ماه فروپاشید، و تقریباً هیچ‌یک از مسائل ساختاریِ ریشه‌ایِ این درگیری را حل نمی‌کند.

    سابقه‌ی آتش‌بس که نمی‌توان آن را نادیده گرفت

      بگذارید روشن بگوییم چه اتفاقی در ژانویه و مارس ۲۰۲۵ رخ داد. توافقی سه‌مرحله‌ای، پس از مذاکرات دقیق، با میانجی‌گری ایالات متحده، مصر و قطر بین دو طرف امضا شد. این توافق شامل تبادل گروگان‌ها، آزادی زندانیان، ارسال کمک‌های بشردوستانه و تعهدات اسرائیل برای عقب‌نشینی بود. اما این آتش‌بس دقیقاً ۵۸ روز دوام آورد، تا اینکه اسرائیل در ۱۸ مارس با حملات هوایی غافلگیرکننده، نبرد را از سر گرفت.

    شباهت‌ها نگران‌کننده‌اند. آن زمان، درست مانند امروز، دو طرف درباره‌ی مفاد «مرحله‌ی نخست» توافق کردند، در حالی که دیدگاه‌های آن‌ها درباره‌ی نتیجه‌ی نهایی اساساً با یکدیگر ناسازگار بود. اسرائیل این توافق را وقفه‌ای موقت می‌دانست که حق ازسرگیری عملیات نظامی را برایش محفوظ می‌داشت، اگر حماس کاملاً خلع سلاح نمی‌شد و برتری امنیتی اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناخت. اما حماس آن را آغازی برای آتش‌بس دائمی و مقدمه‌ای بر عقب‌نشینی اسرائیل و خودگردانی فلسطینی‌ها تلقی می‌کرد. هر دو برداشت نمی‌توانند درست باشند.

    سازوکارهایی که آن زمان شکست خوردند ـ از جمله تکیه بر میانجی‌ها برای تضمین پایبندی، فقدان سازوکارهای اجرایی الزام‌آور، و توافق بر سر روند بدون اجماع درباره‌ی نتیجه ـ همچنان وجود دارند. در واقع ما دوباره به نقطه‌ی آغاز بازی‌ای بازگشته‌ایم که در آن، هر دو طرف از پذیرش قواعد بنیادی سر باز می‌زنند.

 عامل ترامپ 

    با این حال، توافق ماه اکتبر در یک بُعد مهم با موارد پیشین تفاوت دارد: رویکرد ایالات متحده. سرمایه‌گذاری شخصی ترامپ در این روند و تهدید صریح او علیه حماس در خصوص آزادی گروگان‌ها، سطحی از فشار را ایجاد کرده که دولت بایدن با وجود تمام تلاش‌های دیپلماتیکش هرگز نتوانست به آن دست یابد. ترامپ وعده داده است که در صورت عدم پایبندی، پیامدهایی در پی خواهد بود و به نظر می‌رسد آماده است این تهدیدها را با حمایت عملی از اسرائیل پشتیبانی کند.

    این وضعیت نه کاملاً مثبت است و نه منفی .  بلکه بازتاب محاسبه‌ای متفاوت از نحوه‌ به ‌کارگیری قدرت آمریکا در خاورمیانه است. برنامه‌ی ۲۰ ماده‌ای ترامپ، با پیشنهاد ایجاد "هیات صلح" و نظارت بین‌المللی، تلاشی است برای ساختارمند کردن روندی که شاید بتواند آتش‌بس را پایدار کند. با این حال، اینکه آیا ترامپ توان حفظ سرمایه‌ سیاسی و تمرکز لازم برای پیشبرد چنین تلاشی را دارد یا نه، هنوز پرسشی بی‌پاسخ است.

    آنچه نگران‌کننده ‌تر است، تصویری است که این رویکرد از راهبرد ایالات متحده ارائه می‌دهد. این طرح، عملاً درگیری اسرائیل و حماس را به مسئله‌ای منفرد و قابل‌حل از بالا به پایین تقلیل می‌دهد، در حالی که این بحران در دل پویایی‌های گسترده ‌تر منطقه‌ای ریشه دارد. پویایی‌هایی که نمی‌توان آن‌ها را با یک توافق دیپلماتیک در واشنگتن برطرف کرد. سرنوشت این آتش‌بس در نهایت به فشار آمریکا یا نهادهای بین‌المللی وابسته نیست، بلکه به این بستگی دارد که آیا بازیگران کلیدی منطقه به‌ ویژه مصر، قطر و عربستان سعودی ، مایلند بر هر دو طرف فشار مداوم وارد کنند یا خیر، و اینکه آیا موضع منطقه‌ای ایران در واکنش به آن تغییر می‌کند یا نه.
  
فاجعه انسانی و بازسازی

     بیش از ۶۷ هزار نفر در جنگ اسرائیل علیه غزه کشته و ۱۷۰ هزار نفر زخمی شده‌اند، و کل این منطقه تا حد زیادی غیرقابل سکونت شده است. تجربه‌ آتش‌بس ژانویه نشان داد که حتی پس از توقف درگیری‌ها، چالش‌های لجستیکی بازسازی بسیار سنگین‌اند و محدودیت‌های اسرائیل بر ورود مصالح ساختمانی، تجهیزات و منابع، غالباً پابرجا می‌مانند.

    ضرورت انسانی این وضعیت غیرقابل انکار است. مردم غزه به ‌شدت نیازمند غذا، آب، برق و مراقبت‌های پزشکی هستند. خانواده‌ها باید دوباره به هم بپیوندند. مردگان باید سوگواری شوند. مفاد کنونی توافق درباره‌ ارسال کمک‌های بشردوستانه و بازگشت آوارگان به خانه‌هایشان گام‌های نخستین و ضروری‌اند. با این حال، دسترسی بشردوستانه با بازسازی واقعی تفاوت دارد.


    بازسازی واقعی یعنی احیای خانه‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها، زیرساخت‌های آب و فاضلاب تنها با ورود کمک‌های انسان‌دوستانه ممکن نمی‌شود، بلکه به ورود سیمان، فولاد تقویت‌شده، ژنراتور و ماشین‌آلات سنگین نیاز دارد. این امر مستلزم آزادی رفت‌وآمد مردم غزه در داخل و خارج از این منطقه است. یعنی پایان دادن به محاصره، نه فقط ایجاد «وقفه‌های انسانی» در دل آن.

    تجربه‌ ژانویه نشان می‌دهد که اسرائیل احتمالاً از عادی‌ سازی کامل تجارت و رفت‌وآمد جلوگیری خواهد کرد، چرا که چنین محدودیت‌هایی را ابزاری امنیتی برای جلوگیری از تسلیح مجدد حماس می‌داند.

    واقعیت ناخوشایند این است که هیچ بازسازی واقعی‌ بدون پرداختن به نگرانی‌های امنیتی‌ که منجر به این محدودیت‌ها شده‌اند ممکن نیست. این امر مستلزم یکی از دو گزینه است:

۱. خلع سلاح واقعی حماس و تحول سیاسی آن، یا
۲. ایجاد ساختار حکمرانی فلسطینیِ پساحماس که از سوی کشورهای عربی و با تضمین‌های امنیتی آنها حمایت شود 

هیچ‌یک از این دو گزینه در مذاکرات فعلی روی میز نیست.

سیاست اسرائیل و مسئله خلع سلاح


    اختلاف اصلی میان چارچوب پیشنهادی ترامپ و خواسته‌های دولت اسرائیل، در شکل فعلی، آشتی‌ناپذیر است. بر اساس طرح ترامپ، پس از آنکه حماس گروگان‌ها را تحویل دهد، جنگ باید پایان یابد. اما اسرائیل می‌گوید جنگ تنها زمانی پایان می‌یابد که حماس خلع سلاح شود. این تفاوت، صرفاً زبانی یا اصطلاحی نیست. نتانیاهو همواره تأکید کرده است که اهداف جنگی اسرائیل شامل نابودی کامل توان نظامی و سیاسی حماس است. او همچنین از طریق اظهارات اعضای ارشد ائتلاف و سیاست‌های اتخاذشده، نشان داده است که کنترل امنیتی بلندمدت اسرائیل بر غزه به ‌ویژه بر "کریدور فیلادلفیا" همچنان یکی از اهداف دولت اوست.

    در بیانیه‌ای رسمی در مارس ۲۰۲۵، دولت اسرائیل اعلام کرد در حال بررسی الحاق رسمی و اسکان مجدد بخش‌هایی از غزه است. هدفی که اساساً با حق تعیین سرنوشت فلسطینیان در تضاد است.

    البته این بدان معنا نیست که نگرانی‌های امنیتی اسرائیل درباره تجدید قوای نظامی حماس بی‌اساس است. حماس در گذشته از آتش‌بس‌ها برای بازسازی توان نظامی خود استفاده کرده است. این سازمان همچنان متعهد به مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل است و علاقه چندانی به تغییر واقعی سیاسی یا پذیرش تشکیل کشور فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ در کنار اسرائیل نشان نداده است. این‌ها ملاحظات امنیتی مشروع اسرائیل هستند.

    اما باید آن‌ها را همان‌طور که هستند دید: موانعی بر سر راه یک توافق صلح دائمی، نه مشکلاتی که بتوان از طریق پیروزی نظامی حل‌شان کرد. اسرائیل نمی‌تواند یک ایده را با قدرت آتش از بین ببرد. حماس هم نمی‌تواند توافق دائمی‌ را بپذیرد که ادعاهای فلسطینیان نسبت به سرزمین‌هایی را که در سال ۱۹۶۷ از دست رفته‌اند کنار بگذارد. این‌ها تناقض‌های ساختاری‌اند که نه با فشار نظامی و نه با میانجی‌گری بین‌المللی قابل حل نیستند.

خلأ سیاسی فلسطین

    سکوت این توافق درباره بازسازی سیاسی فلسطین، بسیار معنادار و قابل توجه است. تشکیلات خودگردان فلسطین، که در کرانه باختری حکومت می‌کند، نزدیک به دو دهه است که در غزه به حاشیه رانده شده است. حماس، که اداره غزه را در دست دارد، نمی‌تواند هم‌زمان خلع سلاح شود و همچنان به‌عنوان یک نیروی سیاسی باقی بماند. در طول جنگ نیز هیچ جایگزین معتبری برای حکمرانی فلسطینی ایجاد نشده است.

    "هیات صلح" پیشنهادی ترامپ، که ریاست آن بر عهده رئیس‌جمهور آمریکا خواهد بود و رهبران بین‌المللی همچون تونی بلر، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، در آن حضور خواهند داشت، تلاشی است برای تحمیل نوعی حاکمیت خارجی بر غزه. تجربه تاریخی چنین ساختارهایی نتایج متفاوتی داشته است. اداره‌های بین‌المللی در بوسنی، کوزوو و دیگر مناطق، در ایجاد نهادهای بومی‌ای که بتوانند پس از پایان حمایت خارجی به حیات خود ادامه دهند، با مشکل مواجه بوده‌اند. غزه با چالش‌های بیشتری روبه‌روست: نه از لحاظ قومی سرزمینی همگن است، نه سنتی از حکمرانی دموکراتیک دارد.
  
    رویکرد واقع‌بینانه‌ تر این است که ظرفیت حکمرانی فلسطینی از درون و به‌صورت بومی ساخته شود، به‌طوری‌که کشورهای عربی به‌ویژه مصر و عربستان سعودی تضمین‌های امنیتی و حمایت اقتصادی لازم را فراهم کنند تا هر دولت فلسطینیِ جدید به پناهگاهی برای تجدید قوای حماس یا نفوذ ایران تبدیل نشود. چنین فرایندی نیازمند تعهدی چندساله و سرمایه‌ گذاری قابل ‌توجه کشورهای عربی در ساختار حکمرانی فلسطین است.

پیامدهای منطقه‌ای و خاورمیانه گسترده‌ تر

    آتش‌بس ماه اکتبر، در صورت پابرجا ماندن، صف‌بندی‌های منطقه‌ای را دگرگون خواهد کرد. عربستان سعودی سرمایه‌گذاری دیپلماتیک قابل‌توجهی در ابتکارهای صلح غزه و در توسعه روابطش با اسرائیل کرده است. تداوم آتش‌بس، به نفع عربستان است، زیرا روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل را حفظ می‌کند. مصر نیز که در صورت فروپاشی غزه متحمل بار انسانی و امنیتی سنگینی خواهد شد، آشکارا در بازسازی و ثبات غزه ذی‌نفع است. قطر نیز همچنان نقش میانجی‌گر را ایفا کرده و نفوذ خود را در میان حلقه‌های حماس حفظ کرده است.

    آنچه هنوز نامشخص است، واکنش ایران است. در طول درگیری‌ها، گروه‌های تحت حمایت ایران تلاش کرده‌اند دامنه جنگ را از غزه به لبنان و سرزمین‌های اشغالی گسترش دهند. اینکه ایران آتش‌بس را فرصتی برای تثبیت دستاوردها ببیند یا عقب‌گردی که باید جبران شود، بستگی دارد به عواملی بسیار فراتر از خود غزه از جمله سیاست آمریکا در قبال ایران، محاسبات رهبران ایران درباره رقابت منطقه‌ای با عربستان سعودی، و دوام تحریم‌های بین‌المللی. ( عصر ایران: طبعا ادعای نویسنده است و ایران از تصمیم فلسطینی ها حمایت کرده).

    یک مشاهده تجویزی

     هر آتش‌بس پایداری در غزه باید شامل ترتیبات امنیتی منطقه‌ای باشد که مانع از ماجراجویی‌های نظامی اسرائیل و ازسرگیری تنش از سوی نیروهای مورد حمایت ایران ( حسب ادعای نویسنده) شود. تحقق این امر مستلزم هماهنگی میان منافع آمریکا، کشورهای عربی و اسرائیل است؛ هماهنگی‌یی که در حال حاضر در قالب نهادی و ساختاری وجود ندارد.

درس‌هایی از شکست و شرایط موفقیت

    آتش‌بس ژانویه تا مارس شکست خورد، زیرا دو طرف پس از توقف درگیری دریافتند که اهداف جنگی‌شان با یکدیگر ناسازگار است. اهدافی که در طول مذاکرات پنهان نگاه داشته بودند.

اسرائیل معتقد بود که جنگ فقط موقتاً متوقف شده است، در حالی که حماس تصور می‌کرد این توافق به معنای پایان جنگ است. با فرا رسیدن ماه مارس، این تضادها به نقطه‌ی غیرقابل‌ حل رسید.

برای موفقیت این توافق جدید، هر دو طرف باید نظارت یا داوری بین‌المللی الزام‌آور بر اجرای توافق را بپذیرند. هیچ‌یک از دو طرف به دیگری اعتماد ندارد. هیچ‌کدام نیز با سازوکارهای نظارتی مستقل و دارای قدرت اجرایی موافقت نکرده‌اند. هر دو سابقه‌ای از تفسیر توافق‌ها به نفع حداکثری خود دارند.

    بنابراین، الزامات تجویزی برای موفقیت عبارت‌اند از:

  اول، ایجاد یک سازوکار معتبر بین‌المللی برای نظارت با قدرت اجرایی نه صرفاً میانجی‌گری، بلکه نظارتی با اختیار تأیید پایبندی یا پیشنهاد اقدامات تنبیهی از جمله مشروط کردن کمک‌های نظامی آمریکا و کمک‌های اقتصادی کشورهای عربی به میزان پایبندی طرفین.
   
  دوم، تعیین معیارهای روشن و عینی برای "خلع سلاح" حماس و "پایبندی امنیتی" اسرائیل. خلع سلاح دقیقاً به چه معناست؟ نابودی کامل تمام تسلیحات یا پذیرش نیروی دفاعی محدود؟ پایبندی امنیتی اسرائیل به چه معناست؟ اسرائیل باید چه میزان از اراضی را تخلیه کند؟ چه محدودیت‌هایی باید بر عملیات نظامی اسرائیل در مناطق باقی‌مانده اعمال شود؟ این مسائل باید به‌صراحت مورد مذاکره قرار گیرند، نه به‌صورت مبهم رها شوند.

  سوم، پیوند دادن بازسازی انسانی و جریان کالاها به داخل غزه با شاخص‌های پایبندی به توافق. هر دو طرف نیاز دارند انگیزه‌هایی فراتر از تعهدات مکتوب برای اجرای توافق داشته باشند. منابع بازسازی اقتصادی، دسترسی تجاری و مجوزهای عبور و مرور باید بر اساس پایبندی تأییدشده اعطا شوند.

  چهارم، سرمایه‌گذاری جدی در ظرفیت‌سازی حکمرانی فلسطینی پیش از واگذاری هرگونه اختیار اداری به نهادهای فلسطینی. این امر نیازمند برنامه‌ای چندساله و پرهزینه است که کشورهای عربی رهبری آن را بر عهده داشته و نهادهای بین‌المللی از آن پشتیبانی کنند.

   این توافق آتش‌بس، توقفی ضروری در یک جنگ ویرانگر است. ممکن است بتواند آزادی باقی‌مانده گروگان‌ها را تضمین کرده و فوریت‌های انسانی غزه را کاهش دهد. اینها دستاوردهای بزرگی‌اند که نباید کم‌اهمیت شمرده شوند.

 اما باید انتظارها را درباره‌ چشم‌انداز بلندمدت این توافق واقع‌بینانه نگه داشت. منازعات بنیادی‌ که منجر به این جنگ شدند، همچنان حل‌نشده باقی مانده‌اند:
  
    ادعاهای اسرائیل درباره‌ی مرزهای امن، مطالبات فلسطینی‌ها برای حق تعیین سرنوشت، تعهد حماس به مبارزه مسلحانه، امتناع اسرائیل از پذیرش دولت فلسطینی تحت حاکمیت حماس، و منافع منطقه‌ای آمریکا و اعراب در حفظ ثبات، هیچ‌یک از این‌ها آشتی نیافته‌اند. بلکه صرفاً در پوششی از زبان دیپلماتیک مبهم پنهان شده‌اند که هر طرف آن را به نفع خود تفسیر می‌کند.

    بهترین نتیجه‌ واقع‌بینانه این است که این آتش‌بس به اندازه‌ کافی دوام آورد تا نیازهای فوری انسانی برطرف شوند، گروگان‌ها و زندانیان به خانواده‌هایشان بازگردند، و بازسازی حداقلی آغاز شود. اگر چنین شود، دستاوردی معنادار حاصل شده است، حتی اگر منازعه‌ بنیادی حل نشده باقی بماند.  اما نباید توقف درگیری را با حل تضادهای ساختاری اشتباه گرفت. همچنین باید دانست  بزرگ‌ترین بارِ حفظ موفقیت این توافق نه بر دوش میانجی‌گران بین‌المللی، بلکه بر عهده‌ کنش‌گران اسرائیلی و فلسطینی است. اینکه آیا از مسیر تجربه دریابند منافع بلندمدت‌‌شان بیشتر در هم‌زیستی مذاکره‌شده است یا در رقابت نظامی برای برتری سیاسی و سرزمینی.

   چنین درکی هنوز به‌دست نیامده و تا زمانی که این تحول رخ ندهد، همه توافق‌ها موقت خواهند بود.

برچسب ها: آتش بس ، غزه ، اسراییل ، فلسطین
ارسال به دوستان